۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

ترانه ای ناتمام برای وطنم (ابوالفضل خطیبی)



برای ندا آقا سلطان



عشقِ تو در گلوی من، فریاد می­زند وطن!
رازِ هزارتوی من، فریاد می­زند وطن!
مشتِ دماوندت رها، بر آسمانِ نیلگون،
با کودکانِ کوی من، فریاد می­زند وطن!
مستِ خراباتی ببین، در حلقۀ رندانِ پاک،
با دم به دم یاهوی من، فریاد می­زند وطن!
باران رها کرد بندگی، تا همدمِ دریا شود،
آمد شتابان سوی من، فریاد می­زند وطن!
دریای سبز آمد به جوش، از ابر می­آید خروش
آبِ روان در جوی من، فریاد می­زند وطن!
از بامِ جهل و تیرگی، تیری رها شد ای خدا!
در خون، ندابانوی من، فریاد می­زند وطن!
سهرابِ قصّه کشته شد، تهمینه بر تابوتِ او،
با بغضِ درگلوی من، فریاد می­زند وطن!

۱ نظر:

زینب گفت...

آقا عارف عزیز.
من چند بار اومدم و براتون پیام گذاشتم اما نمی دونم این سیستم بلاگر چرا اینجوریه و پیام ها رو درست سند نمی کنه.
حالا امیدوارم این بار بتوانم بفرستم پیامم رو.