نوشته شده در دوشنبه دهم تیر 1387
چندی پیش به خانه یکی از اقوام میرفتم سر ظهر هوا گرم بود تو مسیری قرار گرفته بودم که ماشین به سختی پیدا می شد..
بازار دوم ...
بازار دوم.....
آقا بازار دوم....؟؟
طاقتم تموم شده بود دیگه حوصله نداشتم
حدود نیم ساعتی معطل شدم در همین حال بود که یک پیکان فکستنی که معلوم نبود از کدوم جنگ برگشته بود جولم ترمز زد..
بازار دوم...؟؟
بیا بالا بابا!
جلو سوار شدم و حرکت کردیم یه نگاهی به راننده کردم حدودا میخورد 70 داشته باشه.. صورت پیرمرد رو که نگاه میکردی چوروکیده، گونه هاش افتاده و.....
خلاصه از اونجایی که خیلی زود با دیگران رابطه برقرار میکنم با پیرمرد هم شروع به صحبت کردم یه چند کلامی که باهش صحبت کردم جویای این شدم که ..
پدر جان شما با این سن و سال چرا مسافر کشی میکنی ..؟
مگه چیه بابا جان کار که ننگ و عار نیست و عیب نداره ؟!!
نه پدرم عیب نداره اما شما !! شما که ازت گذشته و الان وقت بازنشستگی شماست...
بنده خدا همش میخواست یه جوری از حرف زدن فرار کنه.
پدر جان مگه کسی رو نداری که بهت خرجی بده و دیگه کار نکنی پسری ، دختری...
بعد از کلی حرف زدن ..
پیرمرد مکثی کرد و گفت : من از دار دنیا فقط یه پسر داشتم که اونم شهید شد.
عرق سردی روی پیشانیم نشست و بی اختیار اشک تو چشام حلقه زد ..
بغض گلوم رو گرفته بود و نمی تونستم حرف بزنم کرایه رو دادم و بقیه مسیر رو پیاده رفتم..
تو راه دائم صدای پدر شهید تو گوشام می پیچید : یه پسر داشتم که اونم شهید شد... یه پسر داشتم که اونم شهید شد... شهید شد شهید شد................................
بله دوستان اینه از مشکلات خانواده های شهدا...
ننگ بر مسوولین ما که توجهی به اینها ندارن و یه سر دم از شهدا میزنن و غلطی نمیکنن
فقط بلدن بگن ما هر جی داریم از شهداست و ولی در عمل هیچ..!!
مسوولی برای خود شیرینی 3میلیارد تومان به بازسازی لبنان کمک میکنه
مسوولی فلان مبلغ برای بازسازی عراق کمک میکنه و الی ما شاءا...
حالا از این قبیل مسائل تو مملکت ما زیاده وما کاری نداریم فقط کمک به ساخت و ساز کشورهای که معلوم نیست فردا روزی اتفاقی بیفته به داد ما برسند یا نه اصلان منهای این تصور کار از بیخ و بن غلطه
مگر نه این است که "چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است"
خیلی جالبه که نام" حزب اللهی" هم روی خودشون میزارن
مگر نه این است که حزب اللهی اون مادر مرده ای بود که رفت و جنازه تیکه تیکه شده اش برای پدر مادر برگشت و مگرنه این است که حزب اللهی اون بدبختی که با تاولهای بزرگ و نخاع قطع شده روی تخت خونه ها و بیمارستانها خوابیده و هر دم آرزوی نجات از این وضعیت رو میکن...
مگر نه این است.........
شما ریا کاران بر طبق کدامین اصل از اصول انسانیت خود را حزب اللهی میخوانید....
یعنی اینهایی که بچه ها و جگر گوشه هاشونو فرستادن تا از کیان این مرزو بوم دفاع کنه حق ندارن تا آسوده زندگی کنن؟؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر