۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه
حماسه دوم خرداد گرامی باد - آخرین سخنرانی دکتر سید محمد خاتمی در مراسم سلام خاتمی خرداد ماه 84
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
یازدهمین سالگرد پیروزمندانه حماسه دوم خرداد و جنبش اصلاح طلبی بر همه
اصلاح طلبان و روشنفکران آرمان طلب و آزادی خواه مبارک باد
به همین مناسبت فرخنده تصمیم بر این گرفتم تا مکتوب آخرین سخنرانی سید محمد خاتمی در مراسم سلام خاتمی در زمان ریاست جمهوری وی را قرار بدم.
البته از ابتدای مراسم نیست کمی بعد نوشته شده..
-----
بنا بود اسلامی داشته باشیم که منشأ امنیت ما باشد نه سرچشمه تهدید ما، بنا بود در سایه این اسلام خود باوری و اعتماد به نفس رو تقویت دهیم و براساس آن کشور خود را بسازیم.
بنا بود اسلامی داشته باشیم که زمان و مکان۲ عنصر تعیین کننده در اجتهاد آن هستند و می توانند به تناسب نیازها و مقتضیات زمان حرفهای نو و راهنمایی نو نشان بدهند.
بنا بود هر اندیشه ای را ولو اندیشه متناقض با اندیشه اسلامی چه رسد به اختلافات سیاسی،
هر اندیشه ای در این نظام در خود اندیشه و در بیانش آزاد باشد، مگر آن گاه که منجر به عمل براندازی شود امری که در همه نظامها است. اما این دین فقط اسلامی نبود که بود. حتی کسانی که با این اسلام کاملاً هم مخالف بودند با خود انقلاب و امام هم مخالف بودند بعد از انقلاب اسلامی، آمدند روی کار و خواستند بینش های متحجرانه و تنگ و تاریک خود را به نام بینش اصیل اسلامی بر انقلاب مردم و نظام مردم تحمیل کنند.
اسلامی که آزادی را عین ولنگاری می دانست مردم سالاری را شرک به حساب می آورد، مخالف را معاتد می دانست و هر مخالفی را برانداز به حساب می آورد.
... و برای برخورد برانداز هر عملی را مجاز می دانست، تحمل و مدارا را ضد دین می دانست و با تحریک احساسات * و جوامع و تئوریزه کردن خشونت حتی جوانان مومن را به از پای در آوردن و نابود کردن رقیب دعوت می کرد.
این اسلام وجود داشت و هنوز هم وجود دارد.
اما معقتدم که اسلامی که انقلاب کرد و بنا بود براساس آن زندگی کنیم و همه دور هم باشیم، یهودی و مسلمان و مسیحی و زرتشتی و سنی و شیعه و همه تحت چتر مردم سالاری که تلطیف شده با دین و مردم سالاری که آزادیش با دین تلطیف شده و دین با حضور آزادی از تحجر نجات پیدا می کند با هم زندگی کنیم.
بنا نبود که اون اسلام بیاد و حاکم شود اما دعوایی بین این2 اسلام بود ....
گوشه ای از عدالت علوی
نوشته شده در دوشنبه دهم تیر 1387
چندی پیش به خانه یکی از اقوام میرفتم سر ظهر هوا گرم بود تو مسیری قرار گرفته بودم که ماشین به سختی پیدا می شد..
بازار دوم ...
بازار دوم.....
آقا بازار دوم....؟؟
طاقتم تموم شده بود دیگه حوصله نداشتم
حدود نیم ساعتی معطل شدم در همین حال بود که یک پیکان فکستنی که معلوم نبود از کدوم جنگ برگشته بود جولم ترمز زد..
بازار دوم...؟؟
بیا بالا بابا!
جلو سوار شدم و حرکت کردیم یه نگاهی به راننده کردم حدودا میخورد 70 داشته باشه.. صورت پیرمرد رو که نگاه میکردی چوروکیده، گونه هاش افتاده و.....
خلاصه از اونجایی که خیلی زود با دیگران رابطه برقرار میکنم با پیرمرد هم شروع به صحبت کردم یه چند کلامی که باهش صحبت کردم جویای این شدم که ..
پدر جان شما با این سن و سال چرا مسافر کشی میکنی ..؟
مگه چیه بابا جان کار که ننگ و عار نیست و عیب نداره ؟!!
نه پدرم عیب نداره اما شما !! شما که ازت گذشته و الان وقت بازنشستگی شماست...
بنده خدا همش میخواست یه جوری از حرف زدن فرار کنه.
پدر جان مگه کسی رو نداری که بهت خرجی بده و دیگه کار نکنی پسری ، دختری...
بعد از کلی حرف زدن ..
پیرمرد مکثی کرد و گفت : من از دار دنیا فقط یه پسر داشتم که اونم شهید شد.
عرق سردی روی پیشانیم نشست و بی اختیار اشک تو چشام حلقه زد ..
بغض گلوم رو گرفته بود و نمی تونستم حرف بزنم کرایه رو دادم و بقیه مسیر رو پیاده رفتم..
تو راه دائم صدای پدر شهید تو گوشام می پیچید : یه پسر داشتم که اونم شهید شد... یه پسر داشتم که اونم شهید شد... شهید شد شهید شد................................
بله دوستان اینه از مشکلات خانواده های شهدا...
ننگ بر مسوولین ما که توجهی به اینها ندارن و یه سر دم از شهدا میزنن و غلطی نمیکنن
فقط بلدن بگن ما هر جی داریم از شهداست و ولی در عمل هیچ..!!
مسوولی برای خود شیرینی 3میلیارد تومان به بازسازی لبنان کمک میکنه
مسوولی فلان مبلغ برای بازسازی عراق کمک میکنه و الی ما شاءا...
حالا از این قبیل مسائل تو مملکت ما زیاده وما کاری نداریم فقط کمک به ساخت و ساز کشورهای که معلوم نیست فردا روزی اتفاقی بیفته به داد ما برسند یا نه اصلان منهای این تصور کار از بیخ و بن غلطه
مگر نه این است که "چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است"
خیلی جالبه که نام" حزب اللهی" هم روی خودشون میزارن
مگر نه این است که حزب اللهی اون مادر مرده ای بود که رفت و جنازه تیکه تیکه شده اش برای پدر مادر برگشت و مگرنه این است که حزب اللهی اون بدبختی که با تاولهای بزرگ و نخاع قطع شده روی تخت خونه ها و بیمارستانها خوابیده و هر دم آرزوی نجات از این وضعیت رو میکن...
مگر نه این است.........
شما ریا کاران بر طبق کدامین اصل از اصول انسانیت خود را حزب اللهی میخوانید....
یعنی اینهایی که بچه ها و جگر گوشه هاشونو فرستادن تا از کیان این مرزو بوم دفاع کنه حق ندارن تا آسوده زندگی کنن؟؟؟؟
۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه
بتوارگیِ صندوقِ رأی
نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اسفند 1386
مقاله دکتر سعید حجاریان به مناسبت هشتمین سالگرد ترور که در مراسم «صلح برای دمکراسی» قرائت گردید:
چون امسال سالروزِ ترورِ من مصادف با انتخابات شده است، به نظرم می رسد که می توان به تبیین رابطه ی بین خشونت و انتخابات پرداخت.
آیا صندوق رأی همان جعبهی پاندوراست که جز مار و مور و لعنت و مصیبت در آن نیست یا، برعکس، صندوق رأی تابوتِ خشونت (coffin of violence) است که دفنِ آن باعثِ ایجادِ سکینه و طمأنینه در جامعه میشود؟
1) صندوق رأی و، بهطور کلّی، انتخابات، قانون اساسی، پارلمان، احزاب، و حتّی نهادهای مدنی، برساختههای تجربهی بشری هستند و باید این ابداعات را ارج نهاد، امّا نباید آنها را تقدیس نمود و تبدیل به بت کرد؛ چرا که بتوارهشدنِ هر یک از اینها میتواند ما را از مضمون و محتوای آنها غافل نماید. در عالمِ مقدّسات، میتوان به ضریحی متوسّل شد و بدان دخیل بست؛ امّا، در عالمِ عرفیّات، جایگزینیِ صندوقِ رأی با ضریح شرکآلود است و میتوان آن را، به اصطلاح، «بتپرستی سیاسی» نام نهاد؛ کما اینکه در عالم اقتصاد نیز با پدیدهای به نام «بتوارگیِ کالایی» روبهرو هستیم که انسان را در خدمت کالا قرار میدهد، نه بر عکس.
بقیه در :خواندن مطلب دیگر